اطلاق پایتختی فرهنگی به شهرها جنبه تبلیغاتی دارد
نظری به شهر لالجین«پایتخت سفال ایران»
حسین زندی
مدتی است برخی شهرهای کشور را تنها به سبب دارا بودن پیشینه تاریخی در شمار پایتختهای فرهنگی می آورند بدون درنظر گرفتن فاکتورها ومولفههای دیگر که بایسته چنین شهرهایست. ودرصورت برخورداری شهر از ظرفیتهای لازم برای این نامگذاری به حال خود رها می شود وبه نظر می رسد مهمترین دلمشغولی مسولین این است که فکر میکنند همه مسایل با یک اسم حل خواهد شد.
پایتخت ها، بویژه پایتختهای فرهنگی با نشانهها واجزاء مرتبط وهمسو مانند دانشگاه، تئاتر،سینما، تالار شهر،پارک،فرهنگسرا،موزه،ورزشگاه و....شناخته می شوند اما در شهرهای مورد اشاره چنین مظاهری یا غایبند ویا کمتر دیده میشوند.ایجاد این مراکز شهروندان را آماده پذیرش تغییرات وبرنامه های جدید پیش رو خواهد کرد.
وقتی عنوان پایتخت فرهنگی به یک شهر اطلاق می شود باید به نقش ،کارکرد ومفهوم پایتخت توجه شود
لوییزممفورد معتقد است: «اساسی ترین نقش شهر[فرهنگی]جدا از درام روزانه عبارت است از وسعت
بخشیدن به میراث فرهنگی و انتقال آن» به همین دلیل پیش تر باید زیر ساخت های اجتماعی و فرهنگی آن شهر تغییر کند و ظرفیت های فرهنگی آن تقویت شود تا با نام مورد نظر همخوانی داشته باشد و زمینه پذیرش چنین نام گذاری را دارا باشد و مهمتر از همه اینکه پس از نامگذاری حمایت ها و پشتیبانیهای بیشتری صورت پذیرد این در حالیست که نامگذاریها تا ثیر ملموسی در زندگی و کار شهروندان نداشته و بیشتر در حد مکاتبات اداری باقی میماند ، به طور مثال در سالهای اخیر عنوان پایتخت تاریخ و تمدن را ضمیمهی نام همدان کرده اند اما حتی یک پژوهشکده تاریخ در این شهر تاسیس نشده و هیچ منبع علمی و دانشگاهی دراین زمینه تولید نشده است تا بدان استناد کرد نه تنها در معماری و طراحی شهری تغییری حاصل نشده بلکه درنامگذاری میدانها خیابانها هم تغییری نمی بینیم و این عنوان بلند بالا در چند بنر و تابلو تبلیغاتی در ورودیهای شهر خلاصه شده است .لالجین نیز چنین وضعیتی دارد. زمانی که این عنوان به نام لالجین افزوده شد انتظار میرفت امکانات و ابزار لازم نیز در نظر گرفته شود ، برنامه ریزی شهری تغییر کند و حتی نخبگان ایرانی خارج کشور در زمینه سفال جذب شوند، انجمن های صنفی و هنری و نهاد های مدنی مرتبط مختلفی پدید آید تا شهروندان در تصمیم سازیها وتصمیم گیریها نقش داشته باشند چراکه هر گاه مساله مشارکت های مردمی در میان بوده و مردم با منافع دراز مدت خود آشنا شدهاند رشد و پیشرفت سرعت بیشتری داشته است .مسایلی مانند آموزش ، برگزاری جشنوارههای سفال و سرامیک ، همکاری در ایجاد مراکز تحقیقاتی و پژوهشی در کنار نهادهای دولتی و مسایل متعدد دیگر میتوانست لالجین را از وضعیت نگران کنندهی فعلی نجات دهد. تا کنون نه دوسالانهی سفال در ایران برگزار شده است وبه زودی دوسالانه بعدی در یک از شهرهای کشور بر گزار می شود پرسش این است جایگاه لالجین به عنوان پایتخت سفال ایران در این دوسالانهها کجاست ؟ به طور کلی در سالهای اخیر کدام فستیوال ، جشنواره و بینال در این پایتخت برگزار شده است.؟ و هنر مندان و سفالگران لالجینی چه جایگاه و مقامی به دست آورده اند؟ و چه اتفاقی افتاده که فروشندگان لالجینی ترجیح میدهند سفال چینی بفروشند؟
اگر از ظرفیتهای لالجین به درستی و با کارشناسی و مدیریت صحیح استفاده شود جایگاه واقعیاش را به عنوان پایتخت سفال و سرامیک ایران باز می یابد دانشگاه سفال لالجین از جمله مراکز آموزشی در کشور است که از دهه پنجاه با ابزار تولید پیشرفته متاسفانه کمتر مورد توجه واقع شده تا جایی که در سالهای اخیر پذیرش دانشجو در رشته سفال سرامیک کمتر از برخی رشتههای غیر مرتبط مانند معماری و... بوده است می تواند با توجه به امکا نات و موقعیت ممتاز و ابزار و وسایلی که در اختیار دارد نقش پررنگتری در آموزش داشته باشد به طور کلی ایجاد مراکز اموزشی و پژوهشی و همچنین توانمندیهای شهروندان را نباید نادیده گرفت. همانطور که اشاره شد یکی از کمبودها و ضعفهای این شهرها نبود مراکز پژوهشی و تحقیقاتی است پایتخت های فرهنگی در ایران عمدتا فاقد چنین مراکزی هستند در لالجین هم با تاسیس مرکز سفال شناسی و لالجین شناسی می توان به تولید آثاری در زمینه های شیوهی س سفالگری ،نوع رنگ و لعاب, روشهای بسته بندی، تاریخ و فرهنگ مردمان این شهر به عنوان بزرگترین مرکز سفال کشور در دسترس علاقمندان قرار داد.
این شهر به لحاظ زمینه مثبت و ظرفیت هایی که دارد در صورت برطرف کردن نقاط ضعف موجود مانند مشکلات بسته بندی ، تبلیغات،آموزش ، پژوهش ، مدیریت پسماندها، تقاضای جهانی، نوآوری، جذب سرمایه و...با بازنگری در نحوه مدیریت شهری و حمایتهای صحیح دولتی و مشارکت مردمی می تواند به یکی از مناطق گردشگری و تجاری کشور تبدیل شود.
این نوشتار به تاریخ سه شنبه چهارم مرداد ماه 1390 در شماره ی 1566 روزنامه ی روزگار منتشر گردیده است